کرامات حضرت فاطمه معصومه سلام اللَّه علیها
|
تاریخ ثبت : 1389/02/22
|
|
|
نام نویسنده :
|
گروه دین و اندیشه
|
|
|
متن مقاله :
|
حضرت فاطمه بنت الکاظم علیهالسّلام نیز مانند دیگر اولیاى پاک خداوند، داراىکرامتهاى باهره بوده و مى باشند و در اعصار و قرون مختلف، عموم طبقات از عالم وعامى، شاهد و ناظر بعضى از آن کرامات بوده و گواهى داده اند. البته روشن است که درپرتو مقامات عالیه معنوى و تقرّب خاصى که آن مکرّمه در نزد خداى تعالى دارند، ازموهبت عظیم عنایات الهى و الطاف ویژه پروردگار برخوردار گردیده، داراى چنین کراماتىشدهاند. مرحوم قائممقام فراهانى مى گوید: جناب آمیرزاآقاى سرکشیک حضرت معصومه قممى فرمود: در سنه ۱۳۰۰ ضعیفه مفلوجهاى را از کاشان به قصد استشفا به قم آوردنددخیل حضرت معصومه سلام اللَّه علیها شد، شب کشیک من بود. ضعیفه دور حرم مانده و دربحرم را بستند، چون نصف شب شد آن ضعیفه آواز داد: حضرت مرا شفا داد. در را گشودم. دیدم همانطور است که مى گوید. واقعه را پرسیدم. گفت: عطش بر من غلبه کرد، خجالت کشیدم آب بخواهم، با آن حالت خوابم ربود، در واقع جامآبى به من دادند و گفتند: این آب را بخور، شفا مىیابى. آب را خوردم و از خواببیدار شدم. دیدم نه از عطش خبرى است و نه از فلج اثرى. دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند و مىفرمود: سالى نیست که دو سه نفر کور و شل از برکت توسل به آن معصومهسلاماللَّهعلیها شفا نیابند. و هم او در جاى دیگر مىنویسد: کراماتى که در عصر خود این حقیر، از حضرت معصومهسلاماللَّهعلیها ملاحظه نموده زیاد است، خود کتابى لازم دارد. چند فقره آن را دراین رساله درج نموده که از جمله آنها: خاقان مغفور، فتحعلىشاه قاجار البسهاللَّهحللالنّور در مطلبى یکصدهزارتومان نذر نمودند. بعد از رسیدن به مطلب، به علاوه آن وجه را خرج طلاى گنبد مبارک وساختن صحن و مدرسهدارالشفا و غیرها نمودند. حسینخاننظامالدولهشاهسون که نذرى نمودند آن گلدستهها را ساختند. نوّاب والامستطاب اشرف ارفع والانائب السلطنه کامران میرزا خود مىفرمودند: منبعد از زیارت، از قم بیرون آمدم و بر دو فرسنگى براى صرف نهار پیاده شدم. دیدم چندتیهو برخاستند. تفنگ را از تفنگدار خواستم و به جانب آنها انداختم و تفنگ دولوله ازمیان لولها ترکید. ریزهریزه شد و آسیبى به من و حاضرین – محض آنکه زوّار آن حضرتبودیم – وارد نیامد. از همانجا شخصى را فرستادم که گلدستههاى حضرت را صلا نماید. صحن نو را مرحوم مغفور ابراهیم خان امین السلطان ساختند. مرحوم حاجى نورى رضواناللَّهعلیه داستانى را نقل مىکنند که چون در زمانخودشان و در نزدیکى محلّ اقامت ایشان واقع شده و گویا صاحب جریان را مىشناختهاند،داستانى ارزشمند است. ایشان مىگویند: در ایّامى که ما در کاظمین اقامت داشتیم و مجاور بودیم، در بغداد یک مرد نصرانىبود به نام یعقوب که دچار بیمارى استسقا شد و هرچه مراجعه به اطبا کرد نفعى نداد وبیمارى او شدت یافت، چنان رنجور و لاغر گردید که از راهرفتن عاجز شد. او خودمىگوید: پیوسته مىگفتم خدایا، یا شفایم ده یا مرگم را برسان. تا اینکه شبى همچنان که روى تختخواب، خوابیده بودم، خواب دیدم سیدجلیل، نورانى وبلندقامتى نزد من آمده و تخت مرا حرکت داد و گفت: اگر شفا مىخواهى باید به شهرکاظمین بروى و زیارت کنى که از این بیمارى رهاشوى. از خواب بیدار شدم و جریان خوابرا براى مادرم نقل کردم. او که نصرانى بود گفت: این خواب شیطانى است و رفت صلیب وزنّار آورد و به گردنم آویخت. من دوباره خواب رفتم و در عالم رؤیا بانویى با جلالت و پوشیده را دیدم که آمد وتخت مرا حرکت داد و فرمود: برخیز، چه آنکه صبح طالع شد. مگر پدرم به تو نفرمود بهزیارتش بروى تا تو را شفا دهد؟! عرض کردم: پدر شما کیست؟ فرمود: امام موسى بن جعفر علیهالسّلام گفتم: تو کیستى؟ فرمود: اَنَاالْمَعْصُومَةاُخْتُالرّضا علیهالسّلام؛ منم معصومه، خواهر رضاعلیهالسّلام من بیدار شدم و متحیّر بودم که چه کار کنم و کجا بروم. پس در قلبم افتاد که بهخانه سیّد محترم، سیدراضىبغدادى که ساکن در محله رواق بغداد است، بروم. به راهافتادم تا به خانه او رسیدم. در را کوبیدم. او گفت: کیستى؟ گفتم: در را بازکن، چونصداى مرا شنید، دخترش را صدا زد که در را بازکن که یک نصرانى است و مىخواهد مسلمانشود. من وارد شدم و گفتم از کجا دانستید که نصرانى مىخواهد مسلمان شود؟ گفت: جدّمحضرت کاظم علیهالسّلام در خواب به من خبر دادند. بعد مرا به کاظمین و به خانه عالم جلیل شیخ عبدالحسین تهرانى برد و داستان را بهایشان عرض کردم. به دستور او مرا به حرم مطهّر بردند و دور ضریح طواف دادند، ولىاثرى از براى من ظاهر نشد. چون بیرون آمدم و مختصر زمانى گذشت دچار تشنگى شدم. آبآشامیدم. در آن وقت حالم دگرگون شد و به زمین افتادم و آن وقت بود که احساس کردم کهبارگرانى چون کوه بر پشتم بود و برداشته شد و ورم بدنم از بین رفت و به کلى کسالت ودردم مرتفع گردید. به بغداد برگشتم. بستگانم که از جریان اطّلاع پیداکردند ناراحت شدند. مادرم گفت: خدا رویت را سیاه کند. کافرشدى؟ گفتم: از بیمارى چیزى مىبینى؟ او گفت: این از سحراست و بالاخره مرا زدند، اذیت کردند و خونآلود نمودند و گفتند: تو از دین ما خارجشدهاى. من به کاظمین برگشتم و خدمت شیخعبدالحسینتهرانى رفتم و او اسلام و شهادتین رابه من تلقین کرد و مسلمان شدم و چون خطر، مرا تهدید مىکرد، او مخفیانه مرا بهکربلا فرستاد و چون زیارت کردم و برگشتم مرا با مرد صالحى از اهل اصطهبانات به بلادعجم فرستاد و یکسال در آن قریه – اصطهبانات – از توابع شیراز ماندم و بعد به عتباتبرگشتم…. مرحوم محدثنورى مىگوید: و باز به محل هجرت خود برگشت و در آنجا همسر گرفت ومشغول به قرائت مصائب حضرت امام حسین علیهالسّلام شد و الآن در آنجاست و اهل واولادى دارد… استاد ما در شیراز در قسمتى از سطوح، مرحومآیتاللَّهآقاىحاجسیّدمحمّدباقرآیتاللهى معروف به حاجعالم رضواناللَّهعلیهکرامتى را از حضرت معصومه سلاماللَّهعلیها نقل کردهاند که خود در جریان آن بودهو مشاهده کردهاند و آن این است که مىفرماید: در سال ۱۳۴۹ هجرى قمرى به قصد تشرّف به قم از شیراز مسافرت نمودم. در اصفهانبراى پیداکردن وسیله براى قم به گاراژ رفتم. یک ماشین سوارى آماده بود. من و یک نفردیگر که اصفهانى و مرد باوقارى بود سوار شدیم. جوان دیگرى هم آمد که سوار شود،مادرش که به بدرقه او آمده بود با چشم گریان روى به حقیر نموده و گفت: آقا! دعاکنفرزندم به سلامت برسد. ما سه نفر عقب ماشین جاگرفتیم و راننده، جلوى ماشین را براى دیگرى در نظر داشت. راه افتادیم. چندین کوچه و خیابان گردش کردیم تا درب خانهاى نگهداشت و شخصى راسوار نموده و به سمت قم به راه افتادیم. ضمناً معلوم شد آن جوان از ارامنه و کارمند بانک تهران است و آن شخص آخر اهلکردستان و رئیس دخانیات اصفهان است. رفتیم تا به مورچهخورت که حدود چندفرسنگىاصفهان مىباشد، رسیدیم. در اینجا مأمور تفتیش اثاثیه مسافرین آمد و چون شب تاریک بود چراغ دستى را گرفتو نگاه به داخل ماشین کرد. از من پرسید آقا اسباب شما کجاست؟ گفتم جلوى ماشین روىکاپوت بستهاند، برو نگاه کن. از آن جوان پرسید: این صندوقچه که روى رکاب ماشین است چیست؟ گفت: مشروب است. از آقاى رئیس پرسید: صندوقچه بسته شده چیست؟ آن هم گفت: مشروب است و ما هممىشنیدیم و مىفهمیدیم، ولى مجبور بودیم خود را به نفهمى بزنیم. بعد مأمور تفتیشآمد و از اینکه سؤال از اثاثیه اینجانب کرده بود، معذرت خواست. به هرحال بدون تفتیش از آنجا گذشتیم. هوا بسیار سرد بود. آقاى رئیس – شاید براىرفاع از سرما – بطرى را سرمىکشید. بوى آن بلند مىشد و به مشام آن جوان ارمنى کهعقب سوار بود، مىرسید و او براى طعنه به اینجانب صدا مىزد: جناب رئیس! بوى خوشىمىآید و قاه قاه مىخندید و چندمرتبهاى این جریان تکرار شد و هرچه که تملّق جنابرئیس را گفت، او جرعهاى هم به او نداد و حتى تعارفى هم به او نکرد. به همین ترتیبرفتیم تا از حدود دلیجان گذشتیم. در این هنگام ماشین پنچر شد. براى پنچرگیرى بیرون آمدیم و در سرما نشستیم. جوانارمنى دم به دم مىگفت: البته ماشینى که در آن خلاف شرع بشود، پنچر مىگردد و ما رابه باد مسخره مىگرفت و صداى قاهقاه او و نیز آقاى رئیس بلند مىشد. عاقبت این حقیر نزدیک رئیس شدم و خود را به دوستى با آقاى صدیقىوزیرى از اهلکردستان که در دارایى شیراز بود، براى او معرفى کردم و دم و دود رئیس را با اینبهانه بستم و از تکرار سرکشیدن بطرى بازداشتم و فیمابین او و جوان ارمنى جدایىافکندم. پس از اتمام پنچرگیرى سوار شده و به طرف قم حرکت کردیم. این حقیر به توجّه قلبىمتوسّل به ساحت محترم حضرت معصومه سلاماللَّهعلیها شدم و از جریان جوان و رئیسشکایت نمودم تا به قم رسیدیم. ماشین درب گاراژ سوت زد که درب بسته بازشود و واردگردد. درب باز شد و ماشین خواست وارد شود، ناگهان صندوقهاى آن جوان و رئیس که در یکردیف روى رکاب ماشین بسته بود، اصطکاک با آستانه درب گاراژ پیدا کرد و حساب هر دوصاف شد و از درب گاراژ تا وسط حیاط یک جدول مشروف به راه افتاد و صداى مسخرهحمالهاى گاراژ برخاست. این حقیر هم فوراً اثاثیه خود را به شخصى دادم که بیاورد و حسابم را با رانندهتصفیه کردم و بیرون آمدم و آنها را به حرمان از مقصد واگذار کردم و از عنایت حضرتمعصومه سلاماللَّهعلیها سپاسگزارى نمودم. آیتاللَّه شبزندهدار راجع به عموى محترمشان، عبدصالح مرحوم آقاىحاجقنبررحمةاللَّهعلیه نقل کردند که: همسرشان حمل پیدا کرده بود و بعد از مدتى متوجّهمىشوند که جنین حرکت ندارد. مراجعه به دکتر مىشود و او مىگوید: بچه در شکم مادرمرده و باید عمل جراحى انجام شود و بچه مرده را بیرون بیاورند. آن زمان – شصت سالقبل – هم که هنوز عمل جراحى شایع نبود و امکانات و وسایل امروز را نداشتهاند و ازاینرو عمل براى آن خانم و بستگانش گران تمام مىشود و بالاخره تصمیم مىگیرند کهبراى استشفا به مشهد مقدّس مشرّف شوند. لذا حرکت مىکنند تا به قم مىرسند، خود آنمحترمه گفته است: براى زیارت حضرت معصومه سلاماللَّهعلیها رو به سوى حرم رفتیم وبه مجرّد اینکه پا را داخل حرم گذاشتیم بچه شروع به حرکت کرد و به جنبش آمد. اینجریان موجب شادى آنان مىشود و مرحوم حاجقنبر از قم نامهاى به جهرم مىفرستد وجریان را اطلاع مىدهد و مىگوید: ما پیش از آنکه به مشهد برسیم، خداوند لطف کرده وشفا داد. آثار توسل به حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها توسّل به خاندان عصمت و طهارت راهگشاى انسانها در مواضع تحیّر و حلّال مشکلاتآنان ر دشواریها و سختیهاى زندگى است و این مطلب کاملاً تجربه شده و قابل تردیدنیست و از جمله توسل به ذیل عنایت علیامعظّمه حضرت فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیهابنت موسى علیهالسّلام از ابواب نجات و از وسایل قضاى حاجات، نیل به مقاصد،خواستهها و رفع بلیّات است. حتّى بعضى از افراد بر اثر شدّت اتصال روحى و معنوى باآن بانوى یگانه عالم رسماً با او حرف مىزنند و به برکت عنایات و افاضات آن حضرت بهسرعت به مطالب و خواستههاى خویش دست مىیابند که در این مجال مواردى را نمونهمىدهیم و چهبسا که این خود یادآور موارد متعدّدى باشد که خوانندگان محترم دیده وتجربه کرده باشند. ۱- مرحوم مغفور حجةالاسلام آقاى سیدمحمّدباقر موسوىگوگدى، والد ماجد مرحومآیتاللَّهالعظمى گلپایگانى رضواناللَّهعلیه، گاهى از گلپایگان به عزم زیارتحضرت فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیها به قم مىآمدهاند و فرزند گرانقدرشانرضواناللَّهعلیه فرمودند: به یاد دارم که یک بار مرا هم با خود به قم آوردند و منبا ایشان بودم. در یکى از سفرهایى که آن سیّد جلیل و بااخلاص به قم مىکنند، منزلى را به مبلغىاجاره مىکنند که مالالأجاره آن نسبتاً زیاد و گران بوده است. آن مرد بااخلاص وصاحب مقام یقین فرموده بود: اى عجب من از عمّهام – حضرت معصومه سلاماللَّهعلیهاخواستم که منزل خوبى برایم فراهم کنند و ایشان اجابت کردند، ولى از یادم رفت که ازایشان بخواهم که ارزان هم باشد. ۲- مرحوم حجتالاسلام والمسلمین آقاى حاجمیرزامهدىبروجردى رحمةاللَّهعلیه،ابالزوجه آیتاللَّهالعظمى گلپایگانى که در ماه جمادى الاخرى سال ۱۳۸۸ ه’قدرگذشت، راجع به دفن ایشان در حول و حوش حرم مطهّر حضرت معصومه سلاماللَّهعلیهااز ناحیه عوامل طاغوت سختگیرى و اشکالتراشى مىشد و با آنکه خود ایشان قبرى رابراى خود پیشبینى کرده و یا آن را از قبل خریدارى کرده بودند، بعد از فوتشان موردمخالفت مسئولان دولتى قرار گرفت. آقا فرمودند: من به حضرت معصومهسلاماللَّهعلیهاعرض کردم: ایشان یک عمر پناهنده به شما بود و به این مکان مقدّسرفت و آمد داشت. اکنون او را از جوار خودتان محروم نسازید. و بحمداللَّه خداونداصلاح کرد و رفع مانع شد و آن عالم محترم را در آن مرکز مقدّس دفن کردند. ۳- براى خود اینجانب هم شرایطى پیش آمد که از نظر اقتصادى در تنگنا قرار گرفتم ومخارج تمام شد و مرا که در دوران تجرّد به سر مىبردم، مضطرب و ناراحت کرد. وقتعصرى بود که از فرط ناراحتى و دلتنگى از مدرسه مبارکهرضویه که محلّ سکونتم بود،بیرون آمدم و به حسب ظاهر به سوى حرم رفتم. دیگر یاد ندارم که چه گفتم و چه کردم،ولى به خوبى در ذهنم مانده است که در بیرون حرم، در خیابان موزه که دو در از درهاىصحن و حرم مطهّر حضرت فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیها از آنجا باز مىشود و نیز دراصلى مسجداعظم در آن قسمت است. در نزدیکى درب مسجد، میان رفت و آمد مردم کسى رسید ومراسم تعارفات مختصرى انجام شد و او دست داد و وجهى در دستم گذاشت و رفت و من او رانشناختم و آن وجه هرچند زیاد نبود، ولى براى دو سه روز یا یکى دو روز در آن شرایطکارگشا بود. اینجانب مدّعى نیستم که آن شخص از رجال غیبى و اولیاءاللَّه بوده و باشناخت از بنده این لطف را کرده ولى این مقدار برایم تقریباً روشن است که عنایتمعظّمه دوران، دخت موسىالکاظم علیهالسّلام موجب شده به دل آن مرد بیفتد که درمیان آن رفت و آمد این وجه را خیلى محترمانه در دست من بگذارد و زود هم برود کهالبته احتمال اوّل هم بعدى ندارد، ولى بنده شاهد و مؤیدى براى آن ندارم که موجباطمینان باشد. جوان محترم تحصیلکردهاى از دوستان مىگفت: من هر وقت براى حاجتى به ویژه تشرّفبه مشهد، متوسّل به حضرت فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیها شدم موفق گردیده و مشرّفشدم و راستى که حضرت معصومه سلاماللَّهعلیها اختالرّضاست. بالاخره توسّل به آن مکرّمه یگانه، یکى از مایههاى سعادت و رفع مشکلات و نیل بهمقاصد است و مقام رفیع و شأن منیع او هم ایجاب مىکند که اگر مضطرِّگرفتارى رو بهآن بزرگوار بیاورد، به اذناللَّه به خواسته خود برسد و به حاجتش دست یابد. بله ممکن است در موردى آنچه را که انسان درخواست مىکند به صلاح او نباشد یاکلاً مصلحت نظامات مقرّره الهى نباشد، در این مورد البته توسّل بى اثر مىماند و یابه کلى حال دعا و توسّل از آدمى گرفته خواهد شد. چنانکه مرحوم آقاى گلپایگانى نقل فرمود که: در زمان مرحوم آقاىحاجشیخعبدالکریمحائرى، شخصى از اهل علم از من درخواست کرد که از آقاى حاج شیخوجهى براى مخارج او بگیرم. من این را به ایشان عرض کردم ولى مؤثر واقع نشد و چیزىندادند. من با خود گفتم: اکنون که چنین شد من به حرممطهر حضرتمعصومهسلاماللَّهعلیها بروم و براى آن شخص دعا کنم، شاید کار او بدینوسیله حل شود. بهاین عزم به حرم مشرّف شدم و بسیار دعاکردم ولى همین مطلب که به خاطر آن رفته بودمبکلى از یادم رفت و راجع به آن اصلاً دعا نکردم! حل مشکلات علمی آنچه که راجع به تأثیر فراوان به ذیل عنایت حضرت فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیهاذکر شد، منحصر به جنبه مادى و اقتصادى و ظواهر زندگى نیست و در این محدوده خلاصهنمىشود بلکه آنانى که تشنه کام مقامات معنوى و یا زلال علماند و به دنبال حلّمشکلات علمى، گام برمىدارند نیز از رهگذر توسّل و روى آوردن به حرم مطهّر حضرتفاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیها مىتوانند، مشکلات خود را رفع کرده و حجاببها را ازروى چهره مطالب علمى بردارند و به مقصد عالى و هدف والاى خود نایل گردند، بلکه ازنقطهنظر اینکه سازمان وجودى آن مکرّمه و کلاً خاندان پیغمبر با علم و معرفت صورتگرفته و خاندان علم و فضیلتاند، طلب نیل به علم و کمال از آنان زمینه مساعدترىبراى پذیرش و اجابت دارد. تاریخ نشان مىدهد که افرادى با استمداد از انفاس قدسیّه حضرت معصومهسلاماللَّهعلیها و در پرتو توسّل به ذیل عنایت آن مکرّمه، حجابهاى علمى را کنارزده، حقایق و نکاتى براى آنان از این رهگذر روشن شده است و بالاخره حوایج ودرخواستهاى علمى حاجتمندان نیز در این جایگاه باعظمت رواشده و درخواستکنندگان بهحاجت خودرسیدهاند. مرحوم محدّث قمى اعلىاللَّهمقامهالشریف در شرح حال صدرالمتألّهین شیرازىنوشتهاند: از بعضى از مشایخ خود شنیدم که مرحوم ملاصدرا به واسطه بعضى از ابتلائاتاز اقامتگاه خود به دارالایمان قم که عُشّ آن محمّد و حرم اهلبیتصلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم است، مهاجرت کرد و به حکم اِذا عَمَّتِ الْبَلْدانَالْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ وَ حَوالیها وَ نَواحیها فَاِنَّ الْبَلاءَمَدْفُوعٌ عَنْها؛ هنگامى که فتنهها و ابتلائات شهرها را فراگرفت برشما باد به قم و حوالى آن، زیرا فتنهها از آنجا رفع گردیده است. به قریهاى ازقراى قم که در چهارفرسخى آن شهر واقع و موسوم به “کهک” است، پناه برد و گاهگاهى کهبعضى مطالب علمیّه بر او مشکل مىگردید، از کهک به زیارت حضرت فاطمهمعصومهسلاماللَّهعلیها تشرّف مىیافت و از آن حرم فیض آثار بر او افاضه مىشد. سپس محدّث بزرگوار در تأیید این جریان مىگویند: فاضل اشکورى لاهیجى، در کتاب محبوب القلوب، در احوال خاتمالحکماءالیونانیّین،ارسطاطالیس فرموده است: چون ارسطو در بلده اسطاغیرا از دنیا رحلت کرد، اهل آنجااستخوانهاى او را پس از آنکه پوسیده شده بود در ظرفى از مسّ گزاردند و آن را درموضعى دفن کردند و آن مکان را مجمع خود قرار داده، از براى مشورت در کارهاى بزرگ وامور جلیله در آنجا جمع مىشدند و هر وقت مطلبى از فنون علم و حکمت برایشان مشکلمىشد، قصد آنجا را نموده، برسر قبر او نشسته، مشغول به مناظره و مباحثهمىگردیدند، تا آنکه مشکل ایشان حلّ و مطلبشان واضح و روشن مىشد و چنان اعتقادداشتند، که آمدن بر سر قبر ارسطوطالیس بر عقل و ذکاء آنان مىافزاید و اذهانشان راپاک و تلطیف مىنماید. محدث بزرگ در اینجا اضافه مىکند: پس هرگاه حکماى یونان، این نحو اعتقاد بهاستخوانهاى پوسیده ارسطاطالیس داشته باشند، عجبى نیست که حکیم الهى و فیلسوف امامى،صدرالمتألّهین، هرگاه مسألهاى علمى بر او مشکل شود، از چهارفرسخى قم به قصد تشرّفبه آستان ملکپاسبان حضرت سیّدتنا فاطمه سلاماللَّهعلیها که مهبط فیوضات ربانیه وتجلیّات سبحانیّه است حرکت کند، براى آنکه علوم بر او افاضه شده و مطالب عویصهبرایش کشف و حلّ گردد. کسان دیگرى نیز در همین موضوعِ حلّ مشکلات علمى توسّل به آن بانوى زمانهپیداکرده، خداوند قادر متعال به برکت آن وجود پاک و آن گوهر تابناک و بىهمتاى هستىافاضه مطالب کرده و حلّ قضیه و مشکل علمى و جواب مسأله غامض را به ذهن توسّل جویانالقا و الهام فرموده است. یکى از علماى برجسته و پرهیزکار در حاشیه کتاب مکاسبى که از روى آن تدریسمىکردهاند در صفحه ۱۴۳ (بحث ترتّب عقود متعدّده بر مال مجیز) نوشتهاند: بسماللَّهالرحمنالرحیم. دیروز هرچه روى این قسمت، مطالعه و فکر نمودم برایمروشن نشد و موقع مباحثه شد، با بناء بر اینکه با تصریح به ابهام مطلب در این قسمتدرس را بگویم، آماده حرکت شدم و هنگام خروج از منزل با توسّل به حضرت معصومهسلاماللَّهعلیها، خزینهغیرمنقوصهالهى سلاماللَّهعلیها، دعانمودم و بیرونرفتم. دیگر حتى فکر مطلب هم نبودم. امّا همینکه نزدیک صحن مطهّر رسیدم،ناگهانخصوصیّات مطلب از اول: “وللعقوداللاحقة…” تا “على المعوّض ابتداً” به ذهنم، بهاذن اللَّه تعالى و برکت سیّدتنا فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیها القا شد و روشنگردید. وَالْحَمْدُ لِللَّهِ عَلى آلائِهِ وَ نِعَمِهِ، اِلهى بِفاطِمَةَ بِنْتَ مُوسَىبْنِ جَعْفَرٍ اَلْهِمْنا کُلَّ خَیْرٍ وَ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضىاِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ. ۲۱شوّالالمکرم۱۴۱۱ این بحث و نکات و مطالبى که پیرامون آن گفته شد، توجّه و آگاهى مىدهد که علماىاعلام و طلاب و فضلا مىتوانند علاوه بر مطالعات مستمرّ و دقّت و باریکشدن درمطالب از مسیر توسّلات نیز قسمتى از مسایل علمى خود را حل کنند، به ویژه براىروحانیّت قم که میهمانان مستمرّ حضرت فاطمهمعصومه سلاماللَّهعلیها بوده، هموارهبر سر سفره احسان و لطف آن بانوى بهشتى نشسته و به انواع نعم مادّى و معنوى متنعّمو برخوردارند، در این نوع مشکلات و مسائل، دست توسل به ذیل عنایت این کانون خیر واحسان زده، او را در خانه خداوند متعال، واسطه کنند تا به برکت آن بزرگوار شفّافیّتذهن و قوّت حافظه پیداکرده، قوّه درّاکه در آنان نیرومند گردد و به زودى به عمقمسائل و مطالب رسیده و یا اگر مشکلى در راه رسیدن به مطلب است، خداوند مرتفع سازد وراه نیل به مطالب را هموار فرماید.
|
|
http://hodat.ir/index.aspx?siteid=24&pageid=3640&p=2&showitem=39
نظرات
ارسال نظر