با هر چه پیمان تو می مانم

نوشته شده توسط:مدیریت سایت | ۰ دیدگاه

با هر چه پیمان تو می مانم

 
شب بود . از هر سو جنونی سد راهم شد

تنها  امید   با   تو  بودن   جان  پناهم  شد

شب بود و با من بود خورشیدی ،ولی ناگاه

در  پیش  پایم  بر  زمین  افتاد و چاهم شد

با  یک نگاه ساده-حتی–می توان  فهمید

کان  لحظه های بی تو اسباب تباهم  شد

امروز  می بینم  تو  را  با خویش ، هر چند

دیروز   چشم  جاده  حیران   نگاهم    شد

دیگر چه غم دارم؟همانی راکه می جستم ‏

در  پایتخت  این  جهانم  ،  پادشاهم   شد

با هر چه (پیمان)تو میمانم که در این فصل

چیزی  شبیه  گفتن   ( آری )  گواهم  شد

خواهی  اگر  ، نام  تو  را   فریاد  می گویم

ور  تو نخواهی ،تا همیشه لال خواهم شد

 

"همت علی اکرادی"

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...