پشت دریا شهری است ...
نوشته شده توسط:مدیریت سایت در شعر و ادب پارسی » شعر | ۰۲ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۵ | ۰ دیدگاهقایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد
پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت .سهراب سپهری
-
دعای 8 صحیفه سجادیه
ترجمه ی صحیفه ی سجادیه با صدای فرزاد زیبایی -
غزلی از سعدی
غزلی از سعدی با شعر خوانی فرزاد زیبایی
-
رونمایی از کتاب «پناهگاه بی پناه»
۲۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۲۵ -
یار روح الله به روح الله پیوست
۲۰ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۰۲ -
ه.الف.پندار
۲۲ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۱۸ -
اُستاد همت علی اکرادی (ه.ألف.پندار) ...
۲۲ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۱۱ -
عملیات مرصاد
۱۶ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۹
سلام
در حال بروزرسانی سایت هستیم لطفاً صبوری بفرمایید.
با تشکر
نظرات
ارسال نظر