دلواپس آفتاب فردا

نوشته شده توسط:مدیریت سایت | ۰ دیدگاه

در هُرم عَطَش امید صحرا بود
همسایه و پا به پای دریا بود
چون حرف سپیده گفتنی‏هایش
با نی‏لبک سحر هم‏آوا بود
هر چشم گواه رفتنش میداد
اما همه حرف عشق حاشا بود
با رفتن قله‏دار، با هر سنگ
پژواک یک آسمان دریغا بود
بر شانه پیر آسمان دیدم
غم گریه هر ستاره پیدا بود
تنها نه فضای شعر من، انگار
آنشب همه زمانه تنها بود
شب بود و در آن سکوت، »پندار«م
دلواپس آفتاب فردا بود

 همّت‏علی اکرادی»پندار«

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...