
شعر استاد محمد جواد محبت درباره انقلاب
نوشته شده توسط:مدیریت سایت | ۰۲ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۸ | ۰ دیدگاه
_با داغ آشکار، زبیداد بىشمار
در ذهن باغ، زخم تبر، مانده یادگار هر شاخهاى جدا شود آنجا زپیکرى
جوش جوانه سر زند از جاى دیگرى در باغ اگر زخم تبر، خارى اوفتد
زخمى که موریانه زند، کارى اوفتد اى نخل سایه گستر پر بار انقلاب
اى در هجوم خصم خدا یار انقلاب زخم تبر به جان تو هر چند نارواست
اما هراس ما هم...
>
>
> _مرا به جرعهای از یک نگاه مهمان کن
> به این تسلی خوش، گاهگاه مهمان کن
> اگرچه غرق گناهم ولی دلم پاک است
> مرا به خاطر این بیگناه، مهمان کن
> نخوانده آمده بودم کنار خاطر تو
> مرا به خاطر این اشتباه مهمان کن
> دوباره دست دعا جانپناه امنی ساخت
> مرا به گوشه این جان پناه مهمان کن
...
> _شعر محمد جواد محبت دربارۀ امام خمینی (ره) _
>
> _این کیست بهجان خروش افکنده؟
> هشیاران را ز هوش افکنده؟
> در حُرمتِ سنّتِ رسولالله
> بُرد یمنی به دوش افکنده
> با حضرت حق معاملت کرده
> حق پرده بر آبروش افکنده
> موج نَفَسَش ز نبض بیداری
> انسانها را به جوش افکنده؟_
>
> _این پیر که آشنای قرآ...

>
>
> _ سلام؛_
>
> _ أگه به پروین اعتصامی علاقه دارید برای خوندن یه شعر از ایشان به ادامه مطلب بری...
>> _چند رباعی از هـ.الف.پندار_
>>
>> _پیوسته به چارسمت و سو، عطسه زنند_
>>
>> _در حال رکوع - روبرو - عطسه زنند_
>>
>> _ارباب به محض اینکه سرما بخورد_
>>
>> _یکپارچه نوکران او ، عطسه زنند_
>>
>> _ ¤¤¤_
>>
>> _آیینه ی دق ، برای این دهکده اند_
>...
> _سلام ؛_
>
> _اگه به محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)علاقه دارید سری به ادامه مطلب بزنید و پس از یاد خاطرات و لذت بردن از خواندن شعر همای رحمت مجموعه ی حیدر بابا را دانلود...
_توضیح:این شعر برای امام خمینی(ره)سروده شده است:_ >>> _پاکی تو سپیده را زیر سؤال می برد _
>>>
>>> _خامه تو جریده را زیر سؤال می برد _
>>>
>>> _رایحه حضور تو ، عطر نسیم کوی تو _
>>>
>>> _دشت ز گل تنیده را زیر سؤال می برد _
>>>
>>> _واژه...


_شاعر: استاد محمد جواد محبت _ _عنوان شعر: عاشورایی ها _ _ _ >> _عاشورایی ها __
>>
>> ایثار تو آفتاب بینش آمد _
>>
>> _راه تو سزاوار گزینش آمد _
>>
>> _هنگامه ی بی بدیل عاشورایت _
>>
>> _شد اشک و ز چشم آفرینش آمد_
>>
>> _ **************
>> آب و عطش ...
_با هر چه پیمان تو می مانم_ _
شب بود . از هر سو جنونی سد راهم شد_ _تنها امید با تو بودن جان پناهم شد_ _شب بود و با من بود خورشیدی ،ولی ناگاه_ _در پیش پایم بر زمین افتاد و چاهم شد_ _با یک نگاه ساده-حتی–می توان فهمید_ _کان لحظه های بی تو اسباب تباهم شد_ _امروز می بینم تو را ...
> _زخم انسان_
>
> _پلاک
> در سنگرت،
> در خط خاکریز،
> -جایی که عشق ،واژه ی پایا-
> - جایی که نور ،معنی بارش –
> هر نقطه ،سجده گاه تمام ستاره هاست .
>
> اینجا –اگرچه در شب مهتابی ،
> حال و هوای تازه ی گردیدن ،
> کم از حضور نیست .
> دل
> [مضطرب
> گرفته تر از لحظه های پیش،
> هر سو خطر
> [ولی ...